بسم الله الرحمن الرحیم

 

گزیده هایی از بیانات حچت الاسلام آقا تهرانی در گفتگو با رجانیوز (ظهور)

 

 بله مرور این خاطرات برای ما هم بد نیست، حالا یک موردش را می گویم. یک بار که میهمان آیت الله ناصری بودم از ایشان درباره شیخ محمد کوفی از ایشان پرسیدم. چون شنیده بودم که شیخ با حضرت مراوداتی داشته اند. آیت الله ناصری گفتند که بله من ایشان را خوب می شناختم چون با پدرم خیلی صمیمی بود. یک وقت که من طلبه هفده ساله در نجف بودم، آشیخ محمد کوفی میهمان حجره ما بود چون هر هفته ایشان از کوفه می آمد و پیش ما می ماند و سحر می رفت حرم امیرالمومنین. آن روز پدرم هم به خاطر فوت مادرشان رفته بودند مسافرت و پذیرایی از آشیخ را به من سپرده بودند. من هم سر صبحانه گفتم که حضرت آقا خیلی درباره تشرف‌های شما نقل می کنند، می خواهم ببینم راست است یا دروغ؟ وقتی این را گفتم ایشان فرمودند که از بسیاری یکی را برایت می گویم. فرمودند که یک شب بیست و سوم ماه رمضان خودم را آماده کرده بودم بروم مسجد کوفه برای یک احیای خیلی خوب. افطار کردم و سر شب در داخل مسجد خوابیدم تا بتوانم احیا بگیرم. خوابیده بودم که به یک‌باره از خواب پریدم دیدم هوا روشن شده! با شتاب آمدم برای وضو تا نمازم قضا نشود. نزدیک محراب که رسیدم دیدم که یک آقایی در حالت استراحت هستند و این طرف آن طرف‌شان چند نفری نشستند. همین که رسیدم یکی از آنها گفت که شیخ بشین! من هم نشستم. پرسیدم این آقا کیست این همه احترام می گذارید؟ گفتند ایشان آقای عالم هستند. من به ذهنم رسید که این بنده خدا از این عرب‌های بی سواد است که فرق کلمه عالم به معنای جهان را با علم و عالم دینی نمی داند. اصلا به فکرم نرسید منظورش این است که این آقا، آقای جهان است، فکر کردم منظورش این است که این آقا عالم دینی است! دیدم آقا فرمودند که ظرف آبی بیاورید. وقتی آب آوردند، آقا یک لبی زدند و دست به دست این آب بین همه چرخید تا رسید به من که گفتم میل ندارم و نخوردم. یکی از این آقایان خطاب به حضرت گفت که حضرت آقا اجازه بدهید تا شیخ را هم با خودمان ببریم، آقا فرمودند که نه! شیخ دوتا امتحان دیگر دارد، اگر قبول شد می بریمش. باز گفتم ایشان کیست؟ گفتند آقای عالمند، دومرتبه من تصور کردم منظورش این است که این آقا یک عالم دینی است! در این بین یکی از آنها گفت: آشیخ نمازت قضا نشه، پریدم وضو گرفتم وقتی آمدم بیرون دیدم هوا تاریک و ساعت 11 شب است...

 آن امتحانی که منظور حضرت بود چه بود؟

 همین سئوال شما را من از آقای ناصری پرسیدم. ایشان گفتند که اتفاقا من هم از شیخ پرسیدم امتحان دادید؟ گفت: بله! گفتم: قبول شدید؟ گفت: نه! ولی توضیح نداد که آن دو امتحان چه بوده.

 پس ما قبل از ظهور امتحانات سختی را باید پس دهیم . یعنی حتی سخت تر از فتنه سال قبل؟

 ببینید با یک خاطره دیگر که خودم از آقای بهجت شنیدم جوابتان را می دهم. تابستان حدود 23 سال قبل بود که یکی از علمای بزرگ از دنیا رفت. ما حدود پانزده نفر بودیم که می رفتیم درس آیت الله بهجت. آیت الله مصباح هم به بنده توصیه کرده بود که پای درس ایشان زودتر بروید و دیرتر بیایید بیرون تا غیر از درس، از آقای بهجت بهره های دیگر هم ببرید. آن روز یادم هست درس که تمام شد، ایشان با یک حالت خاصی فرمودند که نمی دانم آقایان خبر دارند یا نه ولی خوب است که توجه داشته باشید. آیت الله بهجت به ما فرمودند که یکی از دوستان لبنانی من که تشرف خدمت حضرت دارد، آمده بود قم و می گفت در تابستان وقتی در محضر آقا در لبنان بودم، ایشان به من فرمودند که فلانی من می خواهم بروم نجف شما هم می آیید؟ دوست لبنانی هم به حضرت گفته بود بله! به یک‌باره می بیند که در و دیوار و آدم‌ها همه عوض شدند و متوجه می شود که رسیده اند به نجف! آقا می رسند به در خانه ای یاالله می گویند و وارد می شوند که منزل همان عالمی بوده که تابستان مرحوم شده بود. این دوست لبنانی آیت الله بهجت به ایشان گفته بود که من هم وارد اتاق شدم و پشت در ایستادم و در را بستم. دیدم حضرت با آن عالم بزرگوار صحبت می کنند. من الفاظ را می شنیدم ولی نمی فهمیدم. بعد از حدود نیم یا یک ساعت آقا آمدند بیرون، خداحافظی کردند. بعد آقا به من فرمودند که این آقای بزرگوار یک هفته بیشتر زنده نیست و من هم برای خداحافظی آمده بودم. البته ایشان از ما گلایه کرد، چون من به این بنده خدا قول داده بودم که تا در قید حیات هست، ظهور من اتفاق می افتد، اما چه کنم که باز هم به امر الهی در ظهورم تاخیر افتاد! یعنی ببینید بنا بود حدود بیست و چند سال قبل ظهور اتفاق بیافتد ولی باز هم تاخیر افتاد! این اتفاقات می تواند نشانه هایی از ظهور باشد ولی ممکن است به دلیل کمبود ظرفیت ما این امر الهی باز هم تاخیر بیفتد...

 چه حادثه ای درآن دوره اتفاق افتاده که ظهور حضرت به گفته آن دوست آیت الله بهجت تاخیر می افتد؟

 همین موضوع آن چیزی است که ما باید به آن فکر کنیم. امام که امام بود، خدا هم که خداست، دشمنان حضرت هم که همان دشمنان بودند! فقط مشکل از ماست، مقصراصلی خودمان هستیم! البته آیت الله بهجت از آن دوست لبنانی شان پرسیده بودند که من این را برای دیگران هم بگویم که ظهور تأخیر افتاد، فرموده بودند بگو که آقای بهجت هم به ما خبر دادند. این خودش یک نکته ای است که مرحوم سید بن طاووس به فرزندشان در کشف المحجة می گویند که بارها قرار بود آقا بیاید و همه چیز تمام شده بود ولی باز تاخیر افتاد